بازیهای ویدیویی کلا چند تا فاکتور دارن که برای همه ما خیلی مهم هستن و البته این مهم بودن فاکتورها برای همه ما اولویتبندیهای مختلف داره. مثلا بعضی از ما خیلی به داستان اهمیت میدیم و بعضیهای دیگمون فقط برامون مهمه که گیمپلی بازی سرگرمکننده باشه. یه سری از گیمرها هم هستن که دوست دارن وقتی یه بازی رو تجربه میکنن، از جلوههای بصری جذاب بازی لذت ببرن که خب همه این دستهبندیها قابل احترامه و از همه چیز مهمتر اینه که در نهایت شما از تجربه یه بازی ویدیویی لذت ببرید.
امروزه که سراغ بازیهای AAA میریم، دیگه تقریبا اطمینان داریم قراره یه بازی با جلوههای بصری خیلی جذاب و واقعگرایانه تجربه کنیم. شاید ده سال پیش اگه سراغ یه بازی میرفتیم فقط برامون این مهم بود که گرافیک بازی دیگه خیلی هم بد نباشه اما الان اگه گرافیک یه بازی یه کم ضعیفتر از بقیه بازی ها باشه، اون بازی رو امکان داره ضعیف قلمداد کنیم. البته منظورم بازیهای پربودجه و AAA هستش و بازیهای مستقل که تکلیفشون مشخصه.
اما اگه به ده سال پیش یا حتی عقبتر برگردیم، تک و توک بازیهایی بودن که گرافیک یا همون جلوههای بصریشون از زمان خودشون خیلی جلوتر بود و حتی اگه امروز این بازیها رو تجربه کردیم، با توجه با علم به این که اینها بازیهای قدیمی هستن، قطعا میتونیم از تجربه این بازیها با جلوههای بصری که دارن لذت ببریم.
تو این مطلب از سایت گیموشنآرت قراره بریم سراغ بازیهایی که جلوههای بصری خارقالعادهای برای زمان خودشون داشتن و الان جز بازیهای قدیمی محسوب میشن!
فهرست محتوا
بازی Crysis
گیمرهای قدیمیتر یادشونه که وقتی بازی کرایسیس منتشر شد، چقدر مهم بود که یه سیستم قوی داشته باشیم که بتونیم نهایت کیفیت این بازی رو تجربه کنیم. این بازی انقدر تو زمینه جلوههای بصری خفن بود که تا سالها بعد از انتشارش، هنوز جز عنوانهای بنچمارک بود و همه بازیهایی که گرافیک خفن داشتن رو با این بازی میسنجیدن و بازی کرایسیس باز هم میتونست برنده از میدون رقابت با بازیهای دیگه بیاد بیرون.
البته همه جذابیت این بازی تو جلوههای بصریش خلاصه نمیشد و گیمپلی بازی هم اونقدر جذاب بود که تا ساعتها غرق بازی کردن کرایسیس میشدیم. گانپلی خشن و سریع بازی به همراه المانهای جدیدی که باعث در هم تنیده شدن شوتینگ و مخفیکاری میشد، باعث شد تا خیلی زود کرایسیس برای خودش یه اسمی بین بازیهای ویدیویی شوتر اول شخص در کنه. جوری که کرایسیس اون بازیها شد که حتی اگه تجربش نکرده باشیم، هر وقت اسمش رو میشنویم یادمون میاد که این همون بازیه بود که گرافیک خفنی داشت.
دنیاسازی این بازی هم به جذابیت جلوههای بصری این بازی کمک بسزایی کرد. چون سازندهها سراغ جنگل رفتن. کلا سرسبزی جنگل کمک ویژهای به یه بازی ویدیویی میکنه که خوشگلتر دیده بشه و بازیهای زیادی هستن که از همین الگوریتم استفاده کردن. حتی بازی بعدی که قراره راجع بهش صحبت کنیم هم با تم جنگلی و جلوههای بصری جذابش خیلی مورد توجه قرار گرفت که بدون هیچ وقفه دیگهای میریم سراغ معرفی این بازی.
بازی Farcry 2
فارکرای همین الانش هم یکی از محبوبترین بازیهای کمپانی یوبیسافت محسوب میشه که هر قسمتش میتونه مارو مجذوب خودش کنه که شاید یکی از دلایل اصلی این جذابیت، به خاطر داستان و روایت جالبی باشه که معمولا همشون شبیه به همن. همه این بازیها راجع به رهایی پیدا کردن از یه وضعیت شبیه به بردهداری هستن که شامل یه شخصیت خیلی بد و خبیث هستش و شما هم یه جنگجو هستید که مثل تراکتور همینجوری آدم میکشید تا بتونید به هدفتون برسید و از این وضعیت خطرناک نجات پیدا کنید.
قسمت اول بازی فارکرای خیلی نتونست طرفدار پیدا کنه اما قسمت دوم این بازی به لطف جلوههای بصری فوقالعادهای که داشت، خیلی زود توجههای زیادی رو به سمت خودش جلب کرد. فارکرای ۲ جز اولین بازیهایی بود که به معنای واقعی کلمه فیزیک رو به بازیهای شوتر اول شخص نشون داد و یوبیسافت با این بازی یه استاندارد جدید رو به صنعت بازیهای ویدیویی اضافه کرد که بعدش از این بازی خیلیها از فارکرای ۲ تقلید کردن.
فکر کنید با وجود گذشتن این همه سال از بازی و کهنه بودن تکنولوژی که برای ساخته شدن این بازی استفاده شده، میتونید هنوز یه سری المانهای فکبرانداز رو تو بازی فارکرای ۲ ببینید که حتی تو بعضی از بازیهای امروزی هم وجود ندارن. مثلا یکی از این المانها که به فیزیکی بازی مربوط میشه، وقتی هستش که یکی از بوتههای تو بازی رو آتیش میزنید؛ اگه یه بخشی از بازی که پر از بوته هستش رو آتیش بزنید، متوجه میشید که این آتیش از یه بوته به بوته دیگه انتقال پیدا میکنه و این موضوع باعث میشه که بخش عظیمی از جنگل بازی آتیش بگیره!
بازی Mirror’s Edge
الکترونیک آرتز کلا از اون کمپانیهایی هستش که گرافیک و جلوههای بصری براش خیلی مهمه و خب طرفدارهای این کمپانی هم دقیقا به همین خاطر هستش که انقدر الکترونیک آرتز رو دوست دارن؛ آخه کلا دوست داشتن الکترونیک ارتز با تمام کارهایی که تو صنعت بازیهای ویدیویی انجام دادن کار خیلی خیلی سختیه!از انتشار نسخههای تکراری فیفا به شکل سالانه و با قیمت ۶۰ دلار گرفته تا کاری که با بازی Anthem انجام دادن! دیگه خودتون بقیش رو متوجه بشید دیگه!
اما خب الکترونیک آرتز همیشه اینجوری نبود و با وجود این که همیشه سعی میکرد جلوههای بصری جذابی رو به بازیهاش تزریق کنه، اما تو این بین هم سعی میکرد بازیهاش از لحاظ هنری هم ارزشمند باشه و یه نوآوری به خرج بده. نمونه بارزش هم بازی میرورز اج هستش که به نوبه خودش یکی از اولین بازیها تو سبک شبیهساز دویدن بود که انقدر مورد توجه قرار گرفت و یه جورایی تبدیل به بنچمارک همه بازیهای پارکورکاری شد.
با این که بازی تو سال ۲۰۰۴ منتشر شده، اما جلوههای بصری این بازی انقدر خفن و جذاب بود که نمیتونستیم برای یه ثانیه چشم از زیبایی این بازی برداریم. حتی اگه سراغ نقد و بررسیهای قدیمی این بازی برید، راحت متوجه میشید که رسانههای بازیهای ویدیویی همگی دید مثبتی به جلوههای بصری این بازی داشتن و با این که ریبوت این بازی تو نسل هشتم بازیهای ویدیویی منتشر شد، اما واقعا نمیشد فرق زیادی بین جلوههای بصری نسل جدید و نسل قدیم این بازی متوجه شد. البته الکترونیک آرتز کلا به انتشار بازیهای گرافیک بالا معروفه و برامون عجیب نبود؛ واسه همین که وقتی بازی بعدی این لیست رو نام میبریم، خیلی عجیب نیست که چرا هنوز هم بعد از گذشت نزدیک به ۱۵ سال، هنوز هم بازی چشمنوازی هستش.
بازی Dead Space
یه بار دیگه میایم سراغ الکترونیک آرتز؛ دد اسپیس یکی از فرنچایزهایی بود که واقعا باعث شد احترام زیادی برای این کمپانی قائل باشیم و بتونیم از تمام کارهای اشتباه این کمپانی بگذریم. اما خوب تو سال ۲۰۱۳ که الکترونیک آرتز استودیوی سازنده بازی دد اسپیس یعنی Visceral Games رو بست، متوجه شدیم که واقعا الکترونیک آرتز به هیچ چیزی جز پول فکر نمیکنه و حاضره یکی از سرحالترین و کاربلدترین استودیوهای زیرمجموعش رو به خاطر یه کم فروش ضعیف تعطیل کنه.
بازی دد اسپیس تو سال ۲۰۰۸ و در حالی منتشر شد که تا به اون روز هیچ بازی سبک ترس و بقایی نتونسته بود اون نوآوری که دد اسپیس داشت رو به میان بیاره. از گیمپلی جذاب و هیجانانگیزش گرفته تا اتمسفر به شدت ترسناک بازی، همهچیز تو این بازی دست به دست هم داده بود که یه بازی واقعا کمنقص رو تجربه کنیم. جلوههای بصری این بازی هم در نوع خودش خارقالعاده بود و وقتی میگم خارقالعاده، از حرفم به سادگی نگذرید.
موضوعی که تو جلوههای بصری این بازی بیشتر از هر بخش دیگهایش میدرخشید، فیزیک بازی بود. البته بافتها و نورپردازی بازی هم خیلی خوب پیادهسازی شده بود اما فیزیک این بازی تو یه سطح دیگهای قرار داشت. تو این بازی میتونستید بدن دشمنهاتون رو تیکه تیکه کنید. یعنی اگه میخواستید، میتونستید یکی از دستهای دشمنتون رو تو بازی چند تیکه کنید! این موضوع البته یه کم بازی رو خشنتر از حالت عادی کرده بود اما بیاید اعتراف کنیم که هممون حداقل یه بار این کار رو تو بازی دد اسپیس انجام دادیم!
بازی Bioshock
وقتی کن لوین بازی بایوشاک رو رونمایی کرد، تقریبا هممون مطمئن بودیم که قراره با یکی از بهترین بازیهای تاریخ بازیهای ویدیویی روبهرو بشیم و مشخص بود که کن لوین قصد داره دنیاسازی رو تو این بازی انجام بده که نمونش رو تو هیچ بازی دیگهای ندیده بودیم. بعد از انتشار بازی تقریبا همه انتظار داشتن که یه بازی جذاب تجربه کنن، اما هیچکس فکرش رو نمیکرد که لوین چقدر ما رو سورپرایز کنه و یکی از فرنچایزهای محبوب تاریخ بازیهای ویدیویی رو تحویلمون بده که حتی با وجود گذشت نزدیک به دو دهه از انتشارش هنوز ارزش تجربه داشته باشه.
المانهای گرافیکی این بازی خیلی زیاده. به خاطر دنیای شلوغی که داره، قشنگ مشخصه که سازندهها مدت زمان زیادی رو برای طراحی دنیای این بازی وقت گذاشتن که طراحی هنرمندانه بازی رو که فراموش کنیم، نمیشه از بافتها و جلوههای بصری جذاب این بازی رد شد. همه چیز تو گرافیک بازی نویدی یه بازی رو میداد که از لحاظ جلوههای بصری سالها جلوتر از زمان خودشه و این موضوع فقط شامل گرافیک بازی نمیشه.
تا همین امروز هم گیمپلی بایوشاک انقدر جذابه که میتونید بدون هیچ مشکلی به تجربه این بازی بپردازید و با تجربه این عنوان به راحتی متوجه میشید که چرا بایوشاک و کلا این فرنچایز تا به امروز چرا انقدر برای گیمرها و رسانههای حرفهای اهمیت داره و چطور کن لوین تونست یکی از انقلابیترین فرنچایزهای تاریخ بازیهای ویدیویی رو بسازه. قسمت آخر این بازی تو سال ۲۰۱۳ با اسم Bioshock Infinite ساخته شد و از انتشار بازی تا به امروز، کن لوین هیچ بازی دیگهای رو منتشر نکرده اما در حال حاضر این بازیساز بزرگ داره بازی بعدی خودش رو میسازه.
بازی Battlefield: Bad Company 2
دیگه شکی وجود نداره که بتلفیلد یکی از محبوبترین فرنچایزهای شوتر اول شخص هستش که الکترونیک ارتز خیلی اهمیت زیادی به این بازی میده. البته قسمت اخر این بازی نتونست اونقدر که باید خوب ظاهر بشه و انتقادهای زیادی بهش وارد بود. اما خب نمیشه کتمان کرد که قبل از انتشار این بازی، چند قسمت قبلی بازی به خصوص بازیهای Battlefield 4، Battlefield 1 و Battlefield 5 تونستن که نظر گیمرها رو به خودشون جلب کنن و تا مدتها تو بخش چندنفره از رقیب دیرینهشون یعنی کالاف دیوتی پیشی بگیرن.
اما خب قبل از این که الکترونیک آرتز بیشتر تمرکزش رو بزاره روی بخش چندنفره و بازیهای بتلفیلد رو جوری تعریف کنه که بیشتر بخوایم به خاطر بخش چندنفرشون این بازیها رو تجربه کنیم، بتلفیلد هم مثل خیلی از بازیهای شوتر اول شخص زمان خودش، بخش داستانی درگیرکنندهای داشت. اما تفاوتی که بین بتلفیلد و بازیهای دیگه وجود داشت، جلوههای خارقالعاده این بازی بود که به جرات میگم حتی اگه همین امروز برید سراغ این بازی و بخواید بخش داستانی بازی رو از اول تا آخر تجربه کنید، به سختی متوجه میشید که نزدیک به دو دهه از انتشار این بازی گذشته!
این بازی از لحاظ جلوههای بصری و گیمپلی چند سال از بازیهای همسبک خودش جلوتر بود و بعد این بازی تو بین طرفدارهای بتلفیلد، جامعه مخاطبها و طرفدارهای خاص خودش رو داره. یعنی افرادی هستند که بقیه قسمتهای بتلفیلد رو قبول ندارن اما مشتاقانه منتظر انتشار قسمت بعدی Bad Company هستند. البته میشه بهشون خردهای هم گرفت؛ هنوز که بهش فکر میکنیم استودیوی DICE تو اون زمان چطوری تونست این جلوه بصری و گیمپلی خارقالعاده رو ارائه بده، به هیچ جواب منطقی نمیرسیم.
بازی Uncharted 2
استودیوی ناتیداگ تو هر فاکتوری که داخل بازیهاش پیادهسازی میکنه، عملکرد استثنایی داره اما اگه بخوایم یه فاکتور بازیهای ناتی داگ رو از همشون قویتر قملداد کنیم، قطعا باید سراغ انیمیشنهای بازیهای ناتی داگ بریم. حتی خود نیل دراکمن هم بارها گفته که استودیوی ناتیداگ قویترین تیم انیمیشن رو بین کل استودیوهای بازیهای ویدیویی داره و انصافا خیلی سخته که استودیوی دیگهای رو پیدا کنیم که بتونه به اندازه ناتی داگ تو این زمینه خوب عمل کنه. شاید نزدیکترین استودیو جز ناتی داگ، راکستار نورث باشه که خب سراغ این استودیو و یکی از بازیهای قدیمی این استودیو میریم.
آنچارتد ۲ به عده خیلیها بهترین قسمت از فرنچایز آنچارتد هستش که خب این مقایسه با قسمتهای دیگه فرنچایز به المانهای مختلفی بستگی داره اما اکثر افراد این موضوع رو به خاطر داستان جذابتر این قسمت در مقایسه با بقیه قسمتها و البته جلوتر بودن این بازی از لحاظ جلوههای بصری تو زمان خودش میدونن. حتی همین الان اگه یه نمایش از گیمپلی بازی آنچارتد ۲ توی یوتیوب نگاه کنید هم به سختی احساس میکنید که این بازی تو نسل هفتم بازیهای ویدیویی و برای سختافزار محدودی مثل پی اس ۳ منتشر شده.
اما خب حقیقت امر اینه که از لحاظ جلوههای بصری، آنچارتد ۲ خیلی جلوتر از بازیهای زمان خودش بود و این موضوع مجددا تو قسمت سوم این بازی صورت گرفت و گرافیک قسمت سوم هم زبانزد بود. خیلی از رسانهها مقالات تخصصی راجع به این مینوشتن که چطور یه بازی ویدیویی میتونه چنین دستاوردی رو در زمینه جلوههای بصری داشته و حتی یه مقاله عجیب اون زمان منتشر شده بود که به صورت تخصصی به انیمیشن درآوردن لباس تو بازی اشاره میکرد و گفته میشد که پیادهسازی چنین انیمیشنی تو بازیهای ویدیویی تا به حال نظیر نداشته!
بازی Red Dead Redemption
حالا که صحبت از بازیهای راکستار نورث شد، میتونیم بریم سراغ یکی از فرنچایزهای این کمپانی که قسمت دومش تو سال ۲۰۱۸ تونست یه طوفان حسابی به پا کنه. اما خب فرنچایز رد دد ردمپشن با طوفان رسانهای غریبه نیست و تو سال ۲۰۱۱ که قسمت اول این فرنچایز منتشر شد، دقیقا با همین واکنش از سمت رسانهها و کاربرها مواجه شد. بازی که یه ریسک بزرگ برای راکستار بود اما خب این کمپانی این ریسک رو پذیرفت و یکی از بهترین فرنچایزهای جهان آزاد تاریخ رو خلق کرد که امروزه میلیونها طرفدار داره.
نکته جالب اینه که میتونستیم سراغ مکس پین ۳ هم بریم که اون بازی هم جلوه بصری فوقالعادهای داره و یه دهه ازش گذشته و دیگه جز بازیهای قدیمی محسوب میشه. اما خب اگه میخواید واقعا پی ببرید که راکستار حدود ۱۲ سال پیش چطوری یه دنیای بزرگ بسازه که طی کردن سانت به سانتش برای گیمرها لذتبخش بود، رد دد ریدمپشن بهترین مثاله ممکن هستش. بازی که همون سال جلوی رقیبهای قدرمندی مثل Batman: Arkham Asylum، The Elder Scrolls V: Skyrim و Uncharted 3 قد علم کرد و تو خیلی از جشنوارهها، جایزه بهترین بازی سال رو تصاحب کرد.
فقط دنیاسازی و بافتهای گرافیکی رد ردد ریدمپشن نبود که خیلی مورد توجه قرار گرفت؛ انیمیشن این بازی هم تو بین تمام بازیهای راکستار تا به اون لحظه کاملا جدید بود و به نظر میرسید که راکستار داره یه مسیر کاملا تازهای رو برای پیادهسازی جلوههای بصری، فیزیک و انیمیشن بازیهاش طی میکنه و این موفقیت دقیقا تو مکس پین ۳ اما اینبار با مقیاس چشمگیرتری تکرار شد و این مسیر طولانی طی شد تا این که راکستار تو سال ۲۰۱۸ نشون داد که چقدر در زمینه جلوههای بصری میتونه جلوتر از استودیوهای دیگه قرار بگیره.
راکستار هم به این موضوع اعتقاد داره که رد دد ریدمپشن ۱ هنوز هم جلوههای بصری و گرافیک خوبی داره، تا جایی که اخیرا تایید کرد این بازی بدون هیچ تغییری تو گرافیک بازی قراره که برای نینتندو سوییچ و پلیاستیشن ۵ منتشر بشه. البته این تصمیم راکستار خیلی هم بدون انتقاد نبود و سیل عظیمی از انتقاد رو به سر این کمپانی سرازیر کرد و باید ببینیم که راکستار در آینده چه تصمیم میگیره.
بازی Assassins Creed
یوبیسافت یه ورژن ضعیفتر شده الکترونیک آرتز در زمینه جلوههای بصری هستش. یعنی یوبیسافت تمام تلاشش رو میکنه تا یه بازی با بهترین جلوههای بصری ممکن تو زمان خودش ارائه بده اما خب الکترونیک آرتز به شکل پر زرق و برقتری این کار رو انجام میده. اما خب نمیشه تلاشهای یوبیسافت رو خیلی راحت نادیده گرفت. برای این که بدونید چطور یوبیسافت این موضوعر و جدی میگیره، کافیه برگردیم به سال ۲۰۱۱ که اولین قسمت از فرنچایز محبوب اسسینز کرید رو به بازار عرضه کرد.
اسسینز کرید بازی بود که برای یوبیسافت یه ریسک محسوب میشد؛ اصلا یوبیسافت قرار نبود که این بازی رو بسازه و قرار بود که اسسینز کرید در حقیقت قسمت جدیدی از فرنچایز پرنس آو پرشیا باشه که کمپانی یوبیسافت با این ایده مخالفت کرد و استودیوی یوبیسافت مونتریال هم در نهایت تغییرهای توی ایده پایه این بازی ایجاد کرد و در نهایت تو سال ۲۰۱۱، بازی جدیدی با اسم Assassins Creed منتشر کرد. بقیش هم که دیگه همتون میدونید؛ اسسینز کرید تبدیل به بزرگترین سرمایه و فرنچایز کمپانی یوبیسافت شد.
بزرگترین تغییری که بین اسسینز کرید و بازیهای دیگه یوبیسافت وجود داشت، آزادی عمل بود. به خاطر این که یوبیسافت قصد داشت تو این بازی آزادی عمل بیشتری رو در اختیار گیمر قرار بده، محیط بازی خیلی بزرگتر از بازیهای دیگه یوبیسافت و تو مقیاس خیلی خیلی خیلی کم، این بازی از حالت روایتهای خطی همیشگی یوبیسافت خارج شده بود. به همین خاطر سازندهها تمام تلاششون رو کردن که یه دنیای خیلی چشمنواز و خوشگل با انیمیشنهای نرم و روون بسازن که خب تو انجام این کار موفق بودن. یعنی اگه همین الان سراغ تجربه این بازی برید، از تجربه این بازی پشیمون نمیشید.
بازی Rage
باید خیلی گیمر حرفهای باشید که قضیه id Software و جان کارمک و بازی Rage رو بدونید. اما خب این داستان خودش برای یه ویدیوی دیگست و الان سراغ این ماجرا نمیریم. استودیوی id Software با ساختن بازیهای شوتر اول شخص غریبه نبود و تا زمان انتشار بازی Rage فرنچایز مهمی مثل Doom رو توسعه میداد. بازی Rage تو سال ۲۰۱۱ و در حالی منتشر شده بود که هیچکس باور نمیکرد یه بازی ویدیویی بتونه چنین جلوه بصری، گرافیک و فیزیک خارقالعاده داشته باشه و همهچیز تو بازی محشر به نظر میرسید.
البته این نکته رو هم باید در نظر بگیریم که متاسفانه بازی در بدو انتشارش باگهای خیلی زیادی داشت که البته به مرور زمان رفع شد. اما اگه از باگهای این بازی بگذریم، خود بازی انقدر قشنگ بود که میتونستیم ساعتها فقط تو دنیای کویری و تم زرد بازی راه بریم و اصلا به گیمپلی بازی هیچ توجهی نکنیم. بازی Rage نتونست نمرههای خیلی بالایی رو بگیره که این نمرههای بالا بیشترش به خاطر مشکلات گیمپلی، مشکلات داستانی و البته باگهای بازی بود.
اما از لحاظ گرافیک، Rage هنوز هم حس یه بازی کاملا جدید رو میده و حتی به گفته خیلیها، از لحاظ جلوههای بصری، قسمت اول ریج از قسمت دومش هم بهتره اما خب بخوام باهاتون روراست باشم، نه اینجوری نیست. اگه هوس کردید که یه بازی قدیمی بازی کنید که جلوههای بصریش بهتون بچسبه و از تجربه یه گیمپلی سریع هم لذت ببرید، الان بهترین وقت برای تجربه ریج هستش که مشکلات این بازی هم به مرور زمان و تا به حال با انتشار آپدیتها و پچهای مختلف برطرف شده.
کلام آخر
این هم از ۱۰ بازی قدیمی که هنوز جلوههای بصری فوقالعادهای دارن. تمام بازیهایی که تو این لیست نام بردیم بیش از یک دهه و دو نسل از بازیهای ویدیویی ازشون گذشته و به همین خاطر به راحتی میتونیم اینارو جز بازیهای قدیمی بدونیم.
البته این لیست میتونست خیلی طولانیتر از این باشه و سعی کردیم که تو این لیست اون بازیهایی رو نام ببریم که بیشتر از بازیهای دیگه درخشیدن. اگه شما میخواستید بازی دیگهای به این لیست اضافه کنید، چه پیشنهادی برامون داشتید؟ یادتون نره که پیشنهادتون رو برامون کامنت بزارید و ویدیو رو لایک و به کانالمون ساب کنید تا ویدیوهای جدیدمون رو از دست ندید.