بازی سری Modern Warfare از فرنچایز Call of Duty همیشه یک جذابیت خاصی برای همه ما داشتن و تا امروز کلی خاطره با شخصیتهای این بازی ساختیم. با انتشار نسخه ریبوت شده Call of Duty: Modern Warfare 2، یه تجدید دیدار با شخصیتهای دوستداشتنی این سری داشتیم. اما باز هم یک سری تغییرات در داستان شکل گرفته بود که برای همهمون جدید بودن. البته یه سری تغییرات حاشیهای هم داشت که برای خیلی از ما ایرانیها هیجانانگیز بود! بدون معطلی بیشتر، بریم سراغ اصل مطلب که میخوایم براتون داستان این بازی رو به صورت کامل بگیم.
خط داستانی بازی Modern Warfare 2 در تاریخ ۱۵ جولای ۲۰۲۲ شروع میشه که برای اولین ماموریت، یکی از دوستداشتنیترین کارکترهای این بازی یعنی Simon “Ghost” Riley رو میبینیم که البته بهش تو بازی Ghost میگن. گوست یکی از برجستهترین اعضای گروه ضربت 141 یا همون Task Force 141 هستش که این گروه یک گروه عملیات ویژه متشکل از سربازان برجسته و نخبه از کشورهای مختلف هست. قبل از این که بخوایم بریم سراغ این که گوست در ادامه بازی چه کاری انجام میده، بهتره به معرفی کارکترهای اصلی این بازی بپردازیم.
البته اکثر اعضای این گروه بریتانیایی هستند که از دستورات Kate Laswell پیروی میکنند که خود کیت هم از دستورات ژنرال شپرد که برای CIA کار میکنه، پیروی میکنه. البته ژنرال شپرد یک گروه عملیاتی ویژه دیگه به اسم Shadow Company داره که این گروه هم سربازهای برجستهای داره اما به خاطر این که قرادادی با ارتش و ارگانهای رسمی ندارن، میتونن بعضی از کارهایی که ارگانهای رسمی نمیتونن انجام بدن رو، به راحتی انجام بدن.
در بازی و برای گروه Shadow Company، از زاویه دید فیلیپ گریوز بازی میکنید که به اختصار تو بازی فیل خطابش میکنن. اما برگردیم سراغ سوال اول؛ گوست تو مرحله اول و در منطقه Almazara چیکار میکنه؟ خب گوست در حقیقت داره دیدبانی یک دیدار نظامی رو میده که در مرکز این دیدار، ژنرال قربانی ایرانی قرار داره.
گوست بعد از تحقیق متوجه میشه که این قرار در حقیقت یک قرار فروش سلاح به روسیه هستش و وقتی که این موضوع رو به ژنرال شپرد گزارش میده، شپرد هم به گریوز دستور میده که یک موشک بالستیک رو وسط قرار ملاقات منفجر کنن و گریوز هم این کارو انجام میده و ژنرال قربانی، منهدم میشه.
بعد از قتل قربانی که در حقیقت بر اساس اتفاقی واقعی بین دو کشور ایران و آمریکا صورت میگیره، بحرانهای ژئوپولیتیکی میان دو کشور اتفاق میافته. بعد از قتل ژنرال قربانی، به نظر میرسه که تنش در منطقه به اوج خودش رسیده و چند ماه بعد، ایران آمادست که جواب کوبنده به آمریکا بده.
حسن زیانی، شخصی است که به جای ژنرال قربانی فرماندهی نیروهای سپاه قدس را برعهده میگیرد و در بازی، به عنوان آنتاگونیست شخصی در نظر گرفته میشود.
کیت لَزوِل اطلاعاتی به دست میاره که زیانی در ایران نیست و به منطقه المزرعه رفته. شپرد که احساس خطر میکنه، از لَزوِل میخواد که نیروهاش رو به المزرعه بفرسته تا بتونن حسن زیانی رو دستگیر کنند. اینجاست که گوست به همراه یکی دیگر از شخصیتهای دوستداشتنی این فرنچایز یعنی جان مکتاویش خودشون رو به صحنه میرسونن. تیم گوست و تیم مکتاویش از دو سمت مختلف به سمت مقر زیانی پرواز میکنن که البته در راه و تنها چند ثانیه بعد از فرود اومدن، هلیکوپتر اونها مورد اصابت قرار میگیره و در همین حین، چند سرباز از تیم این دو کشته میشن و چندی دیگه هم زخمی.
وقتی به ساختمان محل استقرار حسن زیانی میرسند، گوست و تیمش توسط سربازهای قدس استقبال میشن که گوست و تیمش تمام این افراد را میکشن اما وقتی به اتاق حسن زیانی میرسن، میبینن که یونیفرم نظامیش روی صندلیشه اما از خود زیانی خبری نیست.
با این که حسن زیانی از اون مکان رفته بود، اما به طور عجیبی، سربازهای سپاه قدس در حال حفاظت از ساختمون بودند و گوست فکر میکنه که این سربازها حتما به یه دلیلی اینجان و بعد از جستجو در ساختمون، به یک کانتینر میرسن که داخلش یک کنترل پنل موشک بالستیک وجود داره.
نکته جالب این است که پرچم کشور آمریکا در این کنترل پنل مهروموم شده است که نشان میدهد احتمالا این موشک بلاستیک متعلق به ارتش آمریکا است. شپرد از لَزوِل میخواد که تیمش هر چه سریعتر این موشک رو نابود کنن که نیروهای ایرانی نتونن ازش استفاده کنن.
لَزوِل معتقده که ایران از آمستردام به عنوان یک هاب و رابط برای انتقال این تسلیحات نظامی به کشورهای دیگه استفاده میکنه. با توجه به این که لَزوِل در آمستردام هم ارتباطهایی داره، از شپرد میخواد که به شخصا به آمستردام بره تا متوجه بشه که دقیقا چه خبره. شپرد هم به لَزوِل اجازه این کار رو میده اما ازش میخواد که هیچ اطلاعاتی از این اتاق و بین افراد خارج نشه؛ خصوصا بابت این که چند موشک ارتش آمریکا در منطقه المزرعه و در اختیار حسن زیانی دیده شده.
لَزوِل شخصا به منطقه عملیاتی میره اما در این راه تنها نیست. او از کاپیتان پرایس و گاز میخواد که بهش بپیوندن که هر دو افراد عضوی از گروه عملیاتی Task Force 141 هستند و نیروهای زبدهای هم محسوب میشن. زمانی که اونها به بندر میرسن و میخوان به جستجوی کشتیها بپردازن، متوجه میشن که افراد گروه کارتل مواد مخدر مکزیکی Las Almas بهشون حمله میکنن. این یعنی ایران از گروه کارتل مکزیکی برای جابجایی تسلیحاتش استفاده میکنه.
اما بعد از جستجو کردن، اونا متوجه میشن که هیچ سلاح و موشک بلاستیکی در کار نیست و از گوشی یکی از افراد کارتل، پیامی پیدا میکنن که متوجه میشن در نزدیکی اونها یک قرار ملاقاتی قراره صورت بگیره. بعد از یک درگیری جزئی و استراغ سمع، پرایس متوجه میشه که این گروه کارتل قرار نیست اسلحه قاچاق کنن بلکه میخوان حسن زیانی رو از مکزیک به آمریکا به صورت قاچاقی ببرن.
لَزوِل اعضای باقی مونده کارتل رو دستگیر میکنه و میخواد ازشون مصاحبه کنه که متوجه بشه اونا چه چیزی راجع به انتقال حسن زیانی به داخل آمریکا میدونن. لَزوِل در روز بعدی با کارکتر جدیدی ارتباط برقرار میکنه که الخاندرو وارگاس نام داره.
الخاندرو یکی از اعضای نیروی ویژه نظامی مکزیک هستش و خودشم عوض یک گروه غیررسمی به اسم گاوچرانها یا همون Cowboys هست که البته توی بازی و به زبون مکزیکی بهش Los Vaqueros میگن. بعد از این که لَزوِل به الخاندرو توضیح میده که دقیقا چه خبره و چه خطری دنیا رو تهدید میکنه، الخاندرو به همراه تیمش عازم مرزهای مکزیک میشن تا بتونن جلوی کارتل Las Almas و ورود زیانی به مکزیک و بعد به آمریکا رو بگیرن.
با این که الخاندرو تمام تلاشش رو میکنه، اما حسن زیانی بالاخره از دیوار مرزی رد میشه. با این که الخاندرو در آمریکا هیچ مسئولیتی نداره، اما تصمیم میگیره که رد حسن رو دنبال کنه و در آمریکا به پلیسهای مرزی روبهرو میشه که ازش میخوان حضورش در آمریکا رو توضیح بده. درست زمانی که الخاندرو شروع به گفتن حقیقت میکنه، یک RPG درست کنارشون برخورد میکنه و تمام پلیسها رو به قتل میرسونه. البته الخاندرو و فرد دست راستش یعنی رودولفو زنده میمونن.
اونها به سمت خونهای میرن که به نظرشون امکان داره حسن زیانی اونجا باشه. بعد از این که اونها به سمت خونه میرن، رودلفو به طبقه بالایی خونه میره که اونجا توسط چند تن از افراد حسن زیانی سورپرایز و دستگیر میشه. حسن زیانی به سمت رودلفو میاد و بهش میگه که او یک تروریست نیست و یک سرباز است که میخواهد در آمریکا و علیه این کشور بجنگد.
سپس دستور میده که رودلفو رو توی خونه آتیش بزنن؛ درست جوری که آمریکا ژنرال قربانی رو تو آتیش و انفجار سوزوند. بعد از آتیش زدن خونه، در حالی که رودولفو وسط آتیش خونه قرار گرفته، از طریق رادیو شروع به گفتن اطلاعاتی میکنه که داخل دیوار اتاق چسبیده شده. او متوجه میشه که یک کشتی از آتلانتیک قراره یک محموله رو جابهجا کنه اما درست نمیتونه بفهمه که اون محموله چی هستش. در لحظاتی که دیگه امیدی به زنده موندنش نمونده بود، الخاندرو وارد اتاق میشه و رودولفو رو آزاد میکنه و نجات میده.
بعد از این اتفاق، ارتش نظامی مکزیک تایید میکنه که زیانی در حال انتقال یک محموله از آتلانتیک به آمریکا هستش و این محموله میتونه یک موشک بسیار خطرناک باشه. نیروهای آمریکایی به این نتیجه میرسند که باید هر چه زودتر حسن زیانی رو دستگیر کنن و ازش اعتراف بکشن که چه نقشهای داره.
طی اطلاعات به دست اومده، به نظر میرسه که حسن زیانی به همراه اعضای کارتل به مکزیک برگشته و این بار گوست و مکتاویش سراغ الخاندرو میرن و با همکاری گروهک گاوچرونها، تصمیم میگیرن که حسن رو یک بار برای همیشه دستگیر کنن.
الخاندرو اطلاعاتی به دست آورده که مدعی هستند که این کارتل حسن رو در منطقه روستایی نگه داشته که تمام خانههای اون منطقه رو خالی کردن تا بتونن موقعیتگیری نظامی برای حفاظت از حسن زیانی رو انجام بدن.
گوست به همراه الخاندرو و گروهش، به روستا حمله میکنند و بعد از پاکسازی کامل، به اتاقی که حسن در آن حضور داشته میروند اما فقط یک پرچم میبینند و متوجه میشوند که با وجود اطلاعات درستی که راجع به محل استقرار حسن داشتند، متاسفانه حسن زیانی از آنجا فرار کرده است.
نیروهای فاسد ارتش مکزیک که از این گروه کارتل رشوه میگیرند، به استقبال گوست و الخاندرو میآیند و بعد از این که گوست و الخاندرو و تیمش از تپهها فرار میکنند، فیل گریوز به کمک آنها میآید. فیل گریوز به خاطر نداشتن قرارداد رسمی، میتواند به صورت آزادانهتری عمل کند و به همین خاطر با پوشش هوایی، راه مناسبی برای برای گوست و الخاندرو باز میکند.
گریوز به آنها میگوید که حسن زیانی را در شمال منطقه آنها دیده است و آنها باید کمی بیشتر به پاکسازی منطقه ادامه بدهند. با پیشروی گوست و الخاندرو، آنها بالاخره موفق میشوند که زیانی را دستگیر کنند و این بار با موفقیت حسن را از آنجا خارج میکنند.
مکتاویش از حسن زیانی میپرسد که او از چه کسی این موشکها را گرفته است اما حرف او توسط ژنرال شپرد قطع میشود و شپرد به آنها میگوید تنها چیزی که اهمیت دارد این است که حسن زیانی و گروهش قرار است چه کاری را در ادامه انجام بدهند.
مشکوکه؛ مگه نه؟
حسن زیانی به این نکته اشاره میکنه که شما حقی برای دستگیری من ندارید. به خاطر این که ایران و مکزیک در جنگ نیستند و بریتانیاییها و آمریکایی حق ندارند که یک شهروند ایرانی رو در کشوری که ایران باهاش در جنگ نیست به صورت نظامی دستگیر کنن. اون هم در حالی که هنوز جرمی از سوی شهروندی اتفاق نیفتاده. او اعلام میکنه که این کار یک جور اعلام جنگه.
شپرد که نزدیک بود دستور قتل حسن زیانی رو از روی عصبانیت بده، لَزوِل جلوشو میگیره و ازش میخواد که زیانی رو آزاد کنن. چون به طور قانونی، حق با حسن زیانی بود و اونها حقی نداشتن که زیانی رو زندانی نگه دارن. قبل از این که حسن زیانی رو آزاد کنن، لَزوِل گوشی زیانی رو هک میکنه و متوجه میشه که او با شخصی در اسپانیا در ارتباط بوده.
پرایس و گاز به اسپانیا میرن تا متوجه بشن که دقیقا چه خبره. وقتی به مکان آخرین جایی که حسن زیانی باهاش تماس گرفته میرسن، متوجه میشن که خبری از کارتل نیست و این بار نیروهای روسیه هستن که اونجا پرسه میزنن. کمی جلوتر، متوجه میشن که اون مکان یک شبکه تونل در زیر خودش داره. با طی کردن این تونلها، پرایس و گاز به یه زیردریایی میرسن که به نظر میرسه کارتل از طریق این زیردریایی محمولههای مختلف رو جابهجا میکنه اما اونجا هم هیچ موشکی پیدا نمیکنن.
نیروهای ویژه AQ در همین زمان، لَزوِل رو دستگیر میکنند و او رو گروگان میگیرن. آلکاتالا یک پیام به پرایس میفرسته که نشون میده لَزوِل زندس اما به زودی قراره لَزوِل رو به جای نامعلومی بفرستند که دیگه هیچوقت اون رو پیدا نمیکنن.
پرایس که رفاقت دیرینهای با لَزوِل داره، از این موضوع بسیار عصبانی میشه. پرایس از شپرد میخواد که چند نیرو رو خیلی سریع برای نجات لَزوِل ارسال کنه اما شپرد مخالفت میکنه و میگه در حال حاضر و در این وضعیت بحرانی نمیتونه کمکی که به اون بکنه. اما شپرد به پرایس میگه که جلوی راه پرایس و گاز قرار نمیگیره، اگه که میخوان لَزوِل رو نجات بدن.
گاز و پرایس خودشون رو به ازبکستان میرسونن و اونجا گاز به پرایس میگه که خودمون تکی نمیتونیم این کار رو انجام بدیم و به یک ارتش نیاز داریم. پرایس به گاز میگه که نگران نباش. اینجاست که یکی از شخصیتهای قسمت قبلی به صحنه میاد. شخصیتی به اسم فرح که تو قسمت قبلی از زاویه دید فرح بازی رو تجربه کردیم.
پرایس در قسمت قبلی به فرح و نیروهای آزادیخواهش کمک کرده بود که در جنگشون پیروز بشن و حالا نوبت به فرح بود که لطف پرایس رو جبران کنه. فرح و نیروهاش به کمک پرایس میان و در یک درگیری نفسگیر، بالاخره موفق میشن که لَزوِل رو نجات بدن.
لَزوِل به پرایس میگه که موشکهای آمریکا هیچوقت تو اسپانیا نبوده و فقط سیستم راهبری این موشکها از اسپانیا هدایت میشدن. لَزوِل به پرایس میگه تنها کسی که جز حسن زیانی جای موشکها رو میدونه، شخصی به اسم سین نومبره هستش.
برای عملیات بعدی، مکتاویش و الخاندرو مجددا باید به دل کارتل برن اما به خاطر آخرین مقابلهای که با هم داشتن، کارتل حسابی قواش رو تقویت کرده و این کار تقریبا غیرممکنه. مکتاویش خودش رو به عنوان یک فرد بیطرف به داخل کارتل میبره با ادعای این که اطلاعاتی برای سین نومبره داره. اونجا با شخصی به اسم والری رو به رو میشه که یک قاتل حرفهایه و از مکتاویش میخواد که کمی صبر کنه تا ببینه آیا اطلاعات مکتاویش ارزشمند هست یا نه.
اما والری از این فرصت استفاده میکنه تا از اون مکان فرار کنه. در حقیقت سین نومبره اسم اون مکانیه که توش حضور دارن و شخصی که مکتاویش دنبالش بود، خود والری بود که همین چند دقیقه پیش جلوی چشمام بود و داشت باهاش حرف میزد. اما الخاندرو هم با لباس مبدل اعضای کارتل وارد این منطقه شده بود و جلوی والری رو میگیره و حین فرار دستگیرش میکنه.
الخاندرو متوجه میشه که والری در حقیقت یکی از دوستهای قدیمیش بوده که با همدیگه تو ارتش خدمت میکردن و حالا والری تصمیم گرفته که زندگی غیرشریفی رو زندگی کنه. الخاندرو، فیل گریوز، مکتاویش و پرایس از والری میخوان که مکان موشکها و حسن زیانی رو بهشون بگه و والری هم موافقت میکنه. اما براشون شرط میذاره که بعد از تمام شدن این ماجرا، دست از سر گروه کارتل Las Almas بردارن. اعضای تیم هم قبول میکنن که به این شرط پایبند باشن.
طبق گفته والری، اعضای تیم به یک میدان نفتی میرن که بعد از یک جنگ نفسگیر در اون منطقه، موشک رو پیدا میکنن اما دیر عمل میکنن و موشک در حال پرتاب شدن بود. به هر زحمتی که شده، تیم موفق میشه که مسیر موشک رو منحرف کنه و این موشک در خود میدان نفتی منفجر میشه که قبل از انفجار، اعضای تیم محل رو تخلیه میکنن.
درست زمانی که تیم این پیروزی کوچیک رو جشن میگیرن و به پایگاه الخاندرو برمیگردن، اونجا با گریوز مواجه میشن و گریوز الخاندرو رو متهم میکنه که با گروه Las Almas همکاری میکنه. الخاندرو که این موضوع براش کاملا عجیب و جدید بود عصبانی میشه و به گریوز هشدار میده که اینجا پایگاه اونه و بهتره که از اینجا بره.
گریوز هم به الخاندرو میگه که تمام اعضای این پایگاه دستگیر شده و تو زندانن و اینجا یک درگیری رخ میده که در این درگیری گوست موفق میشه سالم فرار کنه اما مکتاویش زخمی میشه و خودشو یه جوری لای بوتهها میندازه و فرار میکنه. الخاندرو هم توسط گریوز دستگیر میشه و به زندان میره.
کمی بعد گوست با مکتاویش ارتباط برقرار میکنه و دست راست الخاندرو یعنی رودی هم به کمک گوست و مکتاویش میاد تا بتونن الخاندرو رو از زندان نجات بدن. بعد از حمله به زندان و نجات دادن الخاندرو و تیمش، اونها خودشون رو مسلح میکنن و بیرون زندان با پرایس و گاز مواجه میشن.
پرایس بهشون میگن که لَزوِل بهش گفته که به کمک شما بیاد، چون به نظر میرسه که ژنرال شپرد توی تمام این قضایا دست داشته و حالا از طریق گریوز و Shadow Company قصد داره که اوضاع رو کنترل کنه. در همین حال هم، گریوز و Shadow Company در حال کشتار مردم مکزیک هستند تا بهشون محل دقیق حسن زیانی رو بگه.
اگه Modern Warfare 2 در سال ۲۰۰۸ رو بازی کرده باشید، این بخش براتون خیلی آشناست. ژنرال شپردی که به ارتش آمریکا و نیروهاش خیانت میکنه. اما تو قسمت جدید این اتفاق چطور میافته؟
بازی فلش بک میخوره به دو ماه قبل از شروع تمامی این اتفاقها. طی یک عملیات سیاه و پنهانی، شپرد در حال انتقال سه موشک بالستیک به نیروهای چریکی آمریکاییه که بتونن تو جنگ با روسها موفق بشن. اما وسط این دیدار هستش که روسها حمله میکنن و موفق میشن که این سه تا موشک رو به دست بیارن. از طریق رادیوهای ارتباطی، روسها متوجه میشن که ژنرال شپرد پشت این قضیه هست.
روسها که میدونستن که حسن زیانی به خاطر قتل ژنرال قربانی به دنبال انتقام هستش، تصمیم میگیرن که این سه تا موشک رو به نیروهای ایرانی بدن و حسن زیانی هم میدونست که این موشکها از طریق ژنرال شپرد به دستشون رسیده. به همین خاطره که ژنرال شپرد نذاشت که حسن زیانی به سوال مکتاویش بابت این که موشکها رو از کجا به دست آوردن جواب بده و واسه همین هم هستش که ژنرال شپرد به گریوز دستور داد که گوست، مکتاویش و الخاندرو کشته بشن.
پرایس با شپرد ارتباط برقرار میکنه و ازش میخواد که خودش رو تسلیم کنه اما ژنرال شپرد خودش رو تسلیم نمیکنه و از پرایس میخواد که همه چیز رو فراموش کنه چون دیگه راه نجاتی نیست. اما همونطور که پرایس رو میشناسید، اون به این راحتیا تسلیمبشو نیست.
پرایس و گروهش به سمت مقر گریوز میرن که در اونجا والری هم حضور داره و اگه یادتون باشه، والری محل اختفای حسن و موشک آخر رو میدونه. بعد از یک درگیری خیلی خطرناک، بالاخره گریوز کشته میشه و والری بهشون میگه موشک آخر به همراه حسن زیانی، در شیکاگو هستند.
این اتفاق خیلی بدیه چون حالا هم موشک و هم حسن زیانی به آمریکا رسیدند و ممکنه که افراد بسیار زیادی کشته بشن. بدون هیچ استراحتی، پرایس و گروهش به شیکاگو میرن و به ساختمونی که حسن داخلش مخفی بود حمله میکنن. پلیسهای آمریکایی هم کانتینر حاوی موشک بالستیک رو پیدا میکنن اما نمیتونن کاری از پیش ببرن چون به نظر میرسه که موشک مجهز شده.
اما طی یک حمله انتحاری به سمت حسن زیانی، مکتاویش زخمی میتونه تا حدی حسن رو خلع سلاح کنه و گوست که با یک اسلحه دورزن اسنایپ، با یک تیر حسن زیانی رو منهدم میکنه. اینجاست که حمله تروریستی حسن زیانی و گروهش برای همیشه از تهدیدها حذف میشه.
در نهایت، پرایس و لَزوِل طی جلسهای که با هم میزارن، متوجه میشن گروهی که دو ماه قبل همه این اتفاقها به محموله شپرد حمله کرده و این موشکها رو دزدیده، فرامیهنپرستهای روسیهای بودن و درست همینجاست که یک صحنه کاملا آشنا به عنوان پایانبندی میبینیم.
سکانس مرحله No Russians از سری Modern Warfare که یکی از بحثبرانگیزترین مرحلههای تاریخ بازیهای ویدیوییه. اما این بار داخل یک فرودگاه اتفاق نمیافته و به جاش داخل یک هواپیما هستیم و این یعنی، احتمالا در قسمت بعدی شخصیت ماکاروف که یکی از بهترین آنتاگونیستهای این سریه، به عنوان شخصیت منفی اصلی حضور خواهد داشت.
این بود داستان Call of Duty: Modern Warfare 2. این که گوست و مکتاویش اتفاقی براشون نیفتاد و سالمن خبر خوبی بود اما به نظرتون چه اتفاقی تو قسمت بعدی میافته؟ آیا ماکاروف میتونه یک چالش حسابی رو به Task Force 141 بده؟