داستان Resident Evil 4 Remake با یه کاتسین مرموز شروع میشه و گروهی رو نشون میده که انگار عضو یه فرقهی مخفیان و دارن داخل یه عبادتگاه باهمدیگه یه مراسم مذهبی مخصوص به فرقه رو اجرا میکنن و از قضا شامل قربانی کردن یک زن جوان هم میشه. بلافاصله بعد از قربانی شدن اون زن ناشناس، بازی سوییچ میشه روی شخصیت اصلی بازی. لئون اس. کندی. لئون یه پیشدرآمد کوتاه از ماموریتهای اخیر خودش روایت میکنه که در مرکز این ماموریتها اشارهای هم داره به اون شبی که راکون سیتی به طور کامل نابود شد. اتفاقات اون شب تاثیر زیادی روی لئون گذاشته و لئون برای اینکه ماجراهای تلخ و وحشتناک راکون سیتی رو فراموش کنه، مجبور شده به نوعی بخشی از هویت خودش رو از بین ببره تا بتونه به زندگی ادامه بده. واسه همین لئونی که توی داستان Resident Evil 4 Remake مشاهده میکنیم، تفاوتهای زیادی با اون لئون سرحال و پرانرژی Resident Evil 2 داره.
ورود لئون به یک گروه عملیاتی
بعد از اتفاقات راکون سیتی، لئون که شخصیت اصلی داستان Resident Evil 4 Remake هم هست از طرف دولت وارد یک گروه عملیاتی ویژه میشه و مدت زیادی رو صرف تمرینات و آموزشهای نظامی میکنه. اما تمام این مدت، تمام افرادی که اون شب تو راکون سیتی مجبور شد پشت سر خودش رها کنه، توی سرش حضور دارن و از افکار و احساساتش تغذیه میکنن. در همین حین که لئون با آسیبهای روحی به جا مونده از راکون سیتی دست و پنجه نرم میکنه، از طرف دولت برای یک عملیات نجات فرا خونده میشه تا گم شدهی رئیسجمهور رو ردیابی کنه، نجات بده و برگردونه پیش پدرش. دختر رئیس جمهور که اسمش اشلیه، درحال حاضر توسط یه گروه ناشناس توی یه روستای کوچیک وسط ناکجا آباد زندانی شده.
اعزام شخصیت اصلی داستان به روستایی مخوف
روستایی که لئون در داستان Resident Evil 4 Remake به سمتش اعزام شده، به این معروفه که افراد زیادی اطراف این روستا ناپدید میشن و دیگه هیچوقت پیدا نمیشن. به همین دلیل پلیسهایی که لئون رو با ماشین خودشون به روستا منتقل میکنن، خیلی غافلگیر شدن که لئون چرا تصمیم گرفته بیاد اینجا و لئون هم نمیتونه چیزی بهشون بگه چون عملیات نجات اشلی کاملا محرمانهاس. در همین حین یکی از پلیسها از ماشین پیاده میشه تا کنار جاده یه کاری انجام بده که یهو اون هم ناپدید میشه و برنمیگرده. واسه همین لئون هم پیاده میشه تا ببینه اون پلیس کجا رفته و چرا برنگشته. اینجا بازی رسما شروع میشه و لئون به دنبال اون افسر پلیسی که ناپدید شده، وارد یه خونه میشه و علاوه بر پیدا کردن جنازهی اون افسر. متوجه میشه که انگار اهالی این محل یه مشکلی دارن و اصلا آدم به نظر نمیرسد. انگار مثل اتفاقاتی که تو راکون سیتی افتاده بود، اهالی این محل هم آلودهی یه ویروس شدن اما ظاهرا این ویروس یه تفاوتهایی با ویروس راکون سیتی داره و کاملا مشابه اون نیست. لئون تو این خونه یه سرنخ در رابطه با محل نگهداری اشلی پیدا میکنه اما در همین حین که داره به مامور پشتیبان خودش گزارش میده، اهالی محل بهش حملهور میشن.
درحالی که لئون داشت از دست اهالی محل فرار میکرد و سر راهش هم با گوشهای از وحشیگری اونها آشنا میشد، یهو ناقوس کلیسا به صدا در اومد و همه اهالی محل شروع به حرکت به یک سمت کردن. لئون که حالا خیلی نسبت به راز اهالی این محل کنجکاو شده بود، سر مسیر خودش با لوئیس سارا (Louise Sarah) آشنا میشه که یکی از شخصیتهای مهم بازیه. تو همین حین که لئون درحال مشاجره با لوئیس بود، سروکله یه مرد قدبلند و هیکلی پیدا میشه و علاوه بر ناکاوت کردن لئون، یه داروی نامعلومی رو به گردن لئون تزریق میکنه. بعدش لئون در حالت خواب و بیداری خودش رو روی میز همون مراسم مذهبی عجیب و غریب فرقهی ناشناس داخل بازی پیدا میکنه اما قبل از اینکه بتونه کاری کنه دوباره بیهوش میشه و اینبار داخل یه اتاق، دست و پا بسته کنار لوئیس به هوش میاد. لوئیس به لئون کمک میکنه تا خودشو آزاد کنه اما قبل از اینکه لئون دست و پای خودشو باز کنه از اونجا فرار میکنه. اما لئون که فعلا وقت اضافی برای تعقیب کردن لوئیس نداره، به راه خودش ادامه میده تا به سمت کلیسا بره. همون کلیسایی که نزدیک دریاچه ساخته شده و کمی قبلتر با به صدا درآوردن ناقوسش، همه اهالی رو به سمت خودش فراخونده بود. مامور پشتیبان لئون که داشت درباره لوئیس تحقیق میکرد، به لئون میگه که ظاهرا لوئیس با گروه آمبرلا در ارتباط بوده. گروهی که مستقیما مسئول حوادث راکون سیتی بود و ارتباط لوئیس با این گروه باعث میشد لئون به چشم یه دشمن بهش نگاه کنه.
بعد از یه عالمه کلنجار رفتن با اعضای فرقه و اهالی عجیب و غریب محل و از پا درآوردن یکی دوتا غول بیشاخ و دم دیگه، شخصیت اصلی داشتان بالاخره به کلیسا رسید و موفق شد توی یه اتاق داخل کلیسا، اشلی رو پیدا کنه. موقعی که لئون به اشلی میرسه، یه اتفاقی میوفته طی این اتفاق بالاخره متوجه میشیم اون چیزی که اون مرد هیکلیه به لئون تزریق کرد، دقیقا چی بوده. ظاهرا اون تزریق حاوی همون ویروسیه که اهالی محل بهش آلوده شدن و به اعضای فرقه که ویروس رو کنترل میکنن اجازه میده تا از طریق این ویروس، دستورات خودش رو به اهالی محل کنترل کنن. برای همین موقعی که به اشلی میرسیم، یه صدایی داخل سر لئون شنیده میشه که ظاهرا صدای سردستهی اون فرقهاس و به تمامی کسایی که به اون ویروس آلوده هستن داره دستور میده که اشلی رو پس بگیرن و لئون رو بکشن. لئون و اشلی به کمک لوئیس از دست اهالی ویروسی محل فرار میکنن و درست همین موقع اشلی نشونههایی از آلودگی و مریضی از خودش نشون میده. درست مثل علائمی که لئون هم تجربه کرده بود. لوئیس که ظاهرا اطلاعات زیادی داره، به لئون و اشلی میگه که اونها آلوده به ویروس پلاگا (plaga) شدن. همون ویروسی که همه اهالی این محل رو آلوده کرده. لئون و اشلی در واقع تو مراحل ابتدایی این ویروس قرار دارن و اگه زودتر جلوشو نگیرن، در نهایت مثل اهالی محل تبدیل به یه زامبی سرسپرده به اعضای اون فرقه میشن. لوئیس که خودش هم به این ویروس مبتلاست، ظاهرا میدونه که چجوری باید این بیماری رو درمان کنن و جلوی ویروس رو بگیرن. واسه همین لئون مجبور میشه موقتا به یکی از اعضای سابق آمبرلا اعتماد کنه. یکم جلوتر هم متوجه میشیم که لوئیس درواقع داره با ادا وانگ (Ada Wong) همکاری میکنه. شخصیتی که ظاهرا یه آشنایی قبلی با لئون داره و هردو کاراکتر اصلا دل خوشی از همدیگه ندارن.
کمی جلوتر در داستان Resident Evil 4 Remake بعد از اینکه لئون و اشلی یکی از مهمترین مهرههای فرقه که همون مرد هیکلی و قدبلند باشه رو از سر راه بر میدارن به یه شخصیت جدید به اسم رامون (Ramon) میرسن. رامون ما رو با لرد سدلر (Lord Sadler) آشنا میکنه. مردی که سرپرستی فرقه رو برعهده داره و دقیقا همون مردیه که لئون صداش رو توی سرش میشنید و ظاهرا کل اهالی آلودهی محل رو داره کنترل میکنه. رامون در رابطه با لرد سدلر و انگیزههاش صحبت میکنه و متوجه میشیم که لرد سدلر قصد داره تمام مردم جهان رو به این ویروس مبتلا کنه تا از این طریق بتونه دنیا رو کنترل کنه. پس تا اینجای کار باید متوجه تفاوت اصلی بین ویروس پلاگا با ویروس راکون سیتی شده باشید. ویروس پلاگا برخلاف ویروس راکون سیتی که هر شخص رو به صورت مجزا آلوده میکرد، تمام افراد آلوده رو به هم متصل میکنه و کنترلشون رو به دست فردی که ویروس رو کنترل میکنه میسپره. واسه همین ویروس پلاگا میتونه خیلی خطرناکتر از ویروس راکون سیتی باشه و با سرعت بیشتری شهرهای بزرگ رو آلوده کنه.
جلوتر یه اتفاق برای اشلی میوفته که علاوه بر لئون حتی ما رو هم حسابی نگران میکنه. اشلی یه دفعه به سمت لئون حملهور میشه و سعی میکنه با چاقو بهش آسیب بزنه. اینجا متوجه میشیم که ظاهرا اشلی تسخیر شده و برای چند ثانیه هم که شده کاملا کنترلش رو از دست داده بود. البته نه اینکه صرفا از دست داده باشه. بلکه کنترلش رو یه نفر دیگه به دست گرفته بود. اون یه نفر هم قاعدتا کسی نیست جز لرد سدلر که داره سعی میکنه به هر طریقی که شده لئون رو بکشه. اینجا اشلی برای اینکه احیانا دوباره کنترلش رو از دست نده و به کسی آسیب نزنه، فرار میکنه و از لئون دور میشه.
لئون بعد از یه ملاقات کوچیک با دوست قدیمی خودش، ادا، نهایتا خودش رو به اشلی میرسونه اما یه بار دیگه از طرف اعضای فرقه مورد حمله قرار میگیره و اینبار اشلی به دست فرقه میوفته و لئون هم به اعماق یه سیاهچاله بزرگ پرتاب میشه. صداها و تصاویر داخل سر لئون که بعد از آلوده شدنش هرچند وقت یک بار به سراغش میان یه بار دیگه سروکلشون پیدا شد و لرد سدلر شروع به حرف زدن کرد. اینبار لئون داخل تصاویر توی سرش یه چهره آشنای دیگه میبینه و اون کسی نیست جز میجر کراوزر (Major Krauser). کراوزر ماموریه که تو جریان تمرینات دولتی به لئون آموزش میداد و باهاش تمرین میکرد. کمی جلوتر کراوزر سر راه لئون ظاهر میشه و حالا سوالی که ایجاد شده اینه که کراوزر اینجا چیکار میکنه؟ راستشو بخواید میجر کراوزر دقیقا همون خیانتکاریه که تو پروسهی دزدیدن و زندانی کردن اشلی به اعضای فرقه کمک کرده.
موقعی که لئون و کراوزر درحال مبارزه کردن بودن، سروکله لوئیس پیدا میشه و با شلیک چندتا گلوله کراوزر رو فراری میده. اما خودش شدیدا زخمی شده و دیگه نمیتونه ادامه بده. لوئیس موقعی که داشت آخرین نخ سیگارش رو قبل از مرگ میکشید، کلید آزمایشگاه خودش رو به لئون داد و به اون گفت که درمان این بیماری داخل این آزمایشگاست.
حالا تنها کاری که باید لئون انجام بده اینه که یه بار دیگه اشلی رو پیدا کنه و بعدش بره سراغ آزمایشگاه لوئیس. اشلی اما ایندفعه افتاده دست کراوزر. لئون برای رسیدن به کراوزر مجبور میشه یه بار دیگه با ادا وانگ، دوست قدیمی خودش همکاری کنه تا بتونه خودش رو به اشلی برسونه و همین کار رو هم میکنه. بعد از اینکه لئون و اشلی یه بار دیگه باهم تیم شدن، لئون یه امبر (Amber) خیلی بزرگ پیدا میکنه. یه سنگ قیمتی بسیار قدرتمند که از قضا لوئیس و ادا هم به خاطر پیدا کردن همین سنگ وارد این روستا شده بودن و حالا ظاهرا لرد سندلر هم بهش علاقمند شده. تو همین حین لرد سندلر سر میرسه و واقعا لئون و اشلی رو به چالش میکشه. اینجا متوجه میشیم که لرد سندلر که اسم اصلیش عثمان سندلره (Osman Sandler) در واقع به نمایندگی از کسی که این ویروس و آدمهای آلوده بهش رو کنترل میکنه حضور پیدا کرده و رئیس اصلی در اصل یکی دیگست و هنوز نمیدونیم دقیقا کی؟
خلاصه سندلر یه بار دیگه اشلی رو با خودش میبره و لئون هم یه بار دیگه با کراوزر روبرو میشه و اینبار مطمئن میشه که کراوزر کاملا از پا در اومده و دیگه قرار نیست دنبالش راه بیوفته. بعد از اینکه لئون مربی سابق خودش رو شکست میده، رد اشلی رو دنبال میکنه و در ادامه به همون عبادتگاهی میرسه که اول بازی دیدیم یه زن جوون رو داخلش قربانی کردن. پس تاحدودی میدونیم چه سرنوشتی در انتظار اشلیه و بهتره که هرچی زودتر نجاتش بدیم. سدلر یه قابلیت بیش از اندازه قدرتمند داره و میتونه افراد رو همونجایی که هستن فریز کنه و نذاره کوچکترین حرکتی داشته باشن. تو همین حین که سدلر اجازه نمیداد لئون حرکت کنه و مراسم هم با محوریت اشلی درحال برگذاری بود، ادا وانگ از راه میرسه و دین خودش رو به لئون ادا میکنه و اونها رو نجات میده. حالا وقتش رسیده بود که لئون، اشلی رو به آزمایشگاه لوئیس برسونه و از داروی لازم برای درمان این ویروس استفاده کنه. لئون و اشلی موفق میشن خودشون رو درمان کنن و برای همیشه جلوی ویروس رو داخل بدنشون بگیرن.
حالا همونطور که انتظار میره، نوبت میرسه به غول مرحله آخر که اینجا قراره همون سدلر باشه. عثمان سدلر، نمایندهی رئیس فرقهای که قصد آلوده کردن همه مردم دنیا و به دست گرفتن کنترل ذهن و بدنشون رو داره، به فرم نهایی خودش که یه هیولای بزرگ مثل خیلی دیگه از هیولاها تو مراحل پایانی نسخههای مختلف Resident Evil هست، در میاد و از طرفی هم ادا میاد تا به لئون کمک کنه. لئون هم در نهایت به کمک ادا سدلر رو از پا در میاره و نابودش میکنه.
دستآخر ادا سوئیچ یه قایق رو به لئون میده و لئون هم همراه اشلی از اونجا خارج میشه. حالا میمونه آخرین مرحله از ماموریت لئون تا اشلی رو به پدرش برسونه. اما هنوز یه پردهی کوچیک از داستان بازی باقی مونده. تو کاتسین آخر ادا وانگ رو میبینیم که ظاهرا صدای رئیسش رو میشنوه که داره دربارهی هدفش از به دست آوردن امبر (همون سنگ قیمتی قدرتمند) صحبت میکنه. ادا متوجه میشه که رئیسش قصد داره از این امبر برای ایجاد یه فاجعه مشابه فاجعهی راکون سیتی، اینبار در سطح جهان استفاده کنه و به جای میلیونها نفری که تو راکون سیتی قربانی شدن، اینبار جون میلیاردها نفر انسان در سرتاسر جهان رو به خطر بیندازه. ادا که داشت با هلیکوپتر امبر رو به سمت رئیسش منتقل میکرد. بعد از اینکه از نقشههای رئیسش باخبر میشه، مسیر هلیکوپتر رو تغییر میده تا دست رئیسش به امبر نرسه. راستی رئیس شرور ادا وانگ که قصد داره دنیا رو نابود کنه، کسی نیست جز آلبرت وسکر! این بود داستان Resident Evil 4 Remake.